ببین که قلب خیابان هماره می‌سوزد

ز داغ‌های مجدد، دوباره می‌سوزد

نگاه کن که در آن سوی شهر، کودکی‌ات

میان موشک و دیوار ِ پاره می‌سوزد

پلنگ صورتی و چاق و لاغری دیگر-

میان خانه‌ی تنگ و اجاره می‌سوزد

تپش‌تپش شده قلبی که عاشقی دارد

میان نامه و گشت و اشاره می‌سوزد

وَ برق می‌رود و ابتدای آژیر است

به آسمان مَه و بمب و ستاره می‌سوزد

وَ توپ در دل فریاد تلخ همسایه-

شبیه پنجره‌ی تکه‌پاره می‌سوزد

بزرگ می‌شوی اما، هنوز هم از نو:

ببین که قلب خیابان هماره می‌سوزد

درون طالع ما سرخوشی چه حیران است

خیال و خنده و رویا، دوباره می‌سوزد


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها